ترمهترمه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

ترمه نابم

بعد از تولد

1391/10/13 0:45
نویسنده : مامان اطهر
515 بازدید
اشتراک گذاری

           

دختر نازنینم...ترمه عزیزم            

7 ماهه توی دلم بودی که من و بابا مجتبی تصمیم گرفتیم برای تولدت بیاییم پیش مامان جون و مامان پری.اما قبل از اومدنمون  اتاقتو آماده کردیم و وسایلتو خریدیم.پرده هایی که خاله آرزو دوخته بود رو نصب کردیم و دور اتاقتو استیکر چسبوندیم     . لباساتو هم مامان جون و مامان پری برات آماده کردن و خریدن.

                                    

اون روزای اول که اومده بودی توی دل مامان خیلی حالم بد بود.تهوع شدید و...حسابی آتیش میسوزوندی وروجک من .اما  وقتی به اومدنت فکر میکردم همه دردها و ناراحتی هامو فراموش میکردم.تو این مدت 2 بار مامان پری و بابا جون منصور,یک بار هم مامان جون و بابا جون کرامت و دایی محمد اومدن پیشمون.آخرین مهمونامون هم خاله الهام و عمو مصطفی با علی و آلا جون بودن.آلا جون اون موقع 9 ماهه بود و من پیش خودم فکر میکردم کی تو عزیرکم 9 ماهه میشی و الان که این دل نوشته ها رو برات مینویسم شما وارد یازدهمین ماه زندگیت شدی خوشکلم و چقدر زود گذشته...

                               

میخوام از روزای بعد از تولدت برات بنویسم .روزهایی که پر بودن از شادی و سرور...

2 روزه بودی که از بیمارستان مرخص شدیم و به خونه مامان پری رفتیم.تا 15 روزگیت اونجا موندیم.مامان جون اینا و خاله جونات هر روز میومدن پیشمون و خونه مامان پری و بابا جون منصور حسابی شلوغ پلوغ میشد و خیلی خوش میگذشت.دوستان مامان و اقوام هم برای دیدنمون میومدن.

                              

پنج روزه بودی که بابا مجتبی و مامان جون برای انجام آزمایش غربالگری تو رو به آزمایشگاه بردن.این اولین بار بود که ازم دور میشدی.تو این چند ساعت خیلی دلتنگت شده بودم و فهمیدم که وجودم چقدر به وجود کوچولوت وابسته شده.وقتی برگشتین از کف پاهای ظریفت خون گرفته بودن و تو نازنینم صبورانه تحمل کرده بودی...

                              

در آغاز هشت روزگیت اولین بارون زندگیتو دیدی.همون روز عمه جون مهدخت و مهناز که برای تولدت اومده بودن به اتفاق عمو محمد و عمو سعیدو بردیا جون به کیش رفتن وخیلی جاشون سبز شد.

 

                                   

 

 

10 روزه بودی که بابا مجتبی که دیگه مرخصی نداشت برگشت بندرعباس و ما موندیم.آخه هنوز به تنهایی نمیتونستم ازت نگهداری کنم.13 روزه بودی که نافت افتاد و راحت شدیم.آخه خیلی طولانی شده بود و 2 بار پیش دکتر بردیمت.(1بار با بابا جون و مامان پری و 1 بار با مامان جون و خاله آرزو).

                             

برای مراقبت 15 روزگیت به اتفاق مامان جون و بابا جون کرامت به مرکز بهداشت رفتیم.خدا رو شکر وزن و قد و دور سرت اضافه شده بود و این نشون دهنده رشدت بود قشنگم.

 

قد

وزن

دور سر

بدو تولد

٤٧

٣٠٠/٣

٥/٣٣

15 روزگی

٥/٥٠ ٥٠٠/٣ ٢/٣٤

 

از 15 روزگی قطره مولتی ویتامین بهت دادیم که تا 2 سالگی ادامه داره.

                         

از اون روز به بعد  در گردش بودیم و هم خونه مامان جون می رفتیم هم خونه مامان پری می موندیم و با هیچ چیز نمی تونیم محبت هاشون رو جبران کنیم.فقط میتونیم بگیم: ممنونیم...

                        

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

عمه ماه ترمه طلا
13 آذر 91 10:31
عزیز خوشکلم با اومدنت همه شاد شدن الان هم خیلی دلتنگ دیدن روی ماهتم.مواظب بابا و مامان باش و لحظه های شاد زیادی رو با کارات براشون فراهم کن


مامان اطهر
13 آذر 91 21:28
سلام عمه ماه خوشکلمممنون ما هم دلتنگتونیم...
عمه ناز ترمه طلا
16 آذر 91 18:51
از صمییییییییییییم قلبم دوست دارم عسلم دخمل خوشمل ناز نازی. امیدوارم بتونم همیشه احساسمو بهت نشون بدم و عمه خوبی باشم واست
مامان اطهر
17 آذر 91 1:24
ممنون عمه ناز مهربونم...منم دوستتون دارم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترمه نابم می باشد