بعد از تولد
دختر نازنینم...ترمه عزیزم
7 ماهه توی دلم بودی که من و بابا مجتبی تصمیم گرفتیم برای تولدت بیاییم پیش مامان جون و مامان پری.اما قبل از اومدنمون اتاقتو آماده کردیم و وسایلتو خریدیم.پرده هایی که خاله آرزو دوخته بود رو نصب کردیم و دور اتاقتو استیکر چسبوندیم . لباساتو هم مامان جون و مامان پری برات آماده کردن و خریدن.
اون روزای اول که اومده بودی توی دل مامان خیلی حالم بد بود.تهوع شدید و...حسابی آتیش میسوزوندی وروجک من .اما وقتی به اومدنت فکر میکردم همه دردها و ناراحتی هامو فراموش میکردم.تو این مدت 2 بار مامان پری و بابا جون منصور,یک بار هم مامان جون و بابا جون کرامت و دایی محمد اومدن پیشمون.آخرین مهمونامون هم خاله الهام و عمو مصطفی با علی و آلا جون بودن.آلا جون اون موقع 9 ماهه بود و من پیش خودم فکر میکردم کی تو عزیرکم 9 ماهه میشی و الان که این دل نوشته ها رو برات مینویسم شما وارد یازدهمین ماه زندگیت شدی خوشکلم و چقدر زود گذشته...
میخوام از روزای بعد از تولدت برات بنویسم .روزهایی که پر بودن از شادی و سرور...
2 روزه بودی که از بیمارستان مرخص شدیم و به خونه مامان پری رفتیم.تا 15 روزگیت اونجا موندیم.مامان جون اینا و خاله جونات هر روز میومدن پیشمون و خونه مامان پری و بابا جون منصور حسابی شلوغ پلوغ میشد و خیلی خوش میگذشت.دوستان مامان و اقوام هم برای دیدنمون میومدن.
پنج روزه بودی که بابا مجتبی و مامان جون برای انجام آزمایش غربالگری تو رو به آزمایشگاه بردن.این اولین بار بود که ازم دور میشدی.تو این چند ساعت خیلی دلتنگت شده بودم و فهمیدم که وجودم چقدر به وجود کوچولوت وابسته شده.وقتی برگشتین از کف پاهای ظریفت خون گرفته بودن و تو نازنینم صبورانه تحمل کرده بودی...
در آغاز هشت روزگیت اولین بارون زندگیتو دیدی.همون روز عمه جون مهدخت و مهناز که برای تولدت اومده بودن به اتفاق عمو محمد و عمو سعیدو بردیا جون به کیش رفتن وخیلی جاشون سبز شد.
10 روزه بودی که بابا مجتبی که دیگه مرخصی نداشت برگشت بندرعباس و ما موندیم.آخه هنوز به تنهایی نمیتونستم ازت نگهداری کنم.13 روزه بودی که نافت افتاد و راحت شدیم.آخه خیلی طولانی شده بود و 2 بار پیش دکتر بردیمت.(1بار با بابا جون و مامان پری و 1 بار با مامان جون و خاله آرزو).
برای مراقبت 15 روزگیت به اتفاق مامان جون و بابا جون کرامت به مرکز بهداشت رفتیم.خدا رو شکر وزن و قد و دور سرت اضافه شده بود و این نشون دهنده رشدت بود قشنگم.
|
قد |
وزن |
دور سر |
بدو تولد |
٤٧ |
٣٠٠/٣ |
٥/٣٣ |
15 روزگی |
٥/٥٠ | ٥٠٠/٣ | ٢/٣٤ |
از 15 روزگی قطره مولتی ویتامین بهت دادیم که تا 2 سالگی ادامه داره.
از اون روز به بعد در گردش بودیم و هم خونه مامان جون می رفتیم هم خونه مامان پری می موندیم و با هیچ چیز نمی تونیم محبت هاشون رو جبران کنیم.فقط میتونیم بگیم: ممنونیم...