ترمه و اسکوترش...
ترمه نازنینم
اوایل آبانماه بابا جون منصور و مامان پری همراه عمو مهدی اومدن پیشمون.مامان پری یه جاروبرقی خوشکل از مشهد سوغات آورده بود و عمو مهدی یه خوک کوچولو که اسمشو خارخاری گداشتی و خیلی دوستش داری.باباجون منصور هم برای شما و بردیا جون اسکوتر خرید.همیشه بچه های پارک رو که اسکوتر سوار بودن با شوق نگاه میکردی و دلت میخواست بچه ها اسکوترشون رو بهت بدن.از اونجایی که توان سوار شدن و هدایتشو نداشتی من و بابا مجتبی برات نخریدیم تا یه کم بزرگتر بشی. خیلی زود یاد گرفتی سوار بشی و کنترلش کنی.
القصه....همه اینها رو گفتم تا به اینجا برسیم که عمه ماه مهربونت دیروز پیام داده بود که :
" سلام زن دایی جون. الان با مامانم عکسای ترمه جونو میدیدیم برای قسمت پارک رفتنش خیلی ذوق کردم. انگار منتظر یه عکس خاص بودم که ندیدمش بعد به مامانم گفتم پس عکس ترمه با اسکوترش کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟زندایی لطفا یه عکس از ترمه و اسکوترش بذارید که من مامانمو بیچاره کردم از رویای مسابقه و بازی با ترمه. مرسی..."
اینم عکس ترمه با اسکوترش.
ترمه و داداش پرویز و خرسی خانوم...
این عکسو ترمه از داداشش گرفته...
در حال باز کردن هدیه عمه مهناز.ممنون عمه نازم....
در حال نماز خواندن