هفت ماهگی تا یک سالگی
مسافر کوچولوی من,ترمه قشنگم...
نمیدونم کی و کجا این دل نوشته های مامان به دستت میرسه قشنگم ,اینو بدون که از وقتی همسفر جاده زندگیمون شدی به قول بابا مجتبی زندگیمون رو رنگی کردی .
عزیزکم اولین مسافرت 3تایی مون رو پیش خاله الهام و عمو مصطفی و علی جون و آلا جون رفتیم.روز 22 ماه مبارک رمضان بود و قرار شد تا 26 اونجا بمونیم و بعد با هم راهی بشیم و پیش عزیزانمون بریم تا عید فطرو کنارشون باشیم.
بابا مجتبی پشت ماشینو شبیه هتل درست کرده بود تا من و شما خانم گل راحت باشیم.شما هم که جات راحت بود و خیلی زود خوابت برد.تقریبا دو سوم مسیرو خواب بودی و اصلا مامانو اذیت نکردی عزیزم..
وقتی بیدار شدی از فرنی که برات درست کرده بودم خوردی و یه کم بازی کردی و دوباره خوابیدی.
توی راه بابا,یه جا که سراشیبی بود رو یه کم تند میرفت که ما رو جریمه کردن.منم یواشکی از آقا پلیس ها عکس انداختم.صندلی پلیسه خیلی با حال بود آخه!!!البته این آقا که کنار آقا پلیس واستاده بابا نیست.
اینم مسیرهایی که عبور کردیم...
وقتی رسیدیم آلا خانوم خواب بود و علی جون و خاله الهام به استقبالمون اومدن.عمو دکتر هم به دانشکده رفته بودن.البته ایشون رو توی راه دیدیم.
یه روز باتفاق بابا مجتبی به موزه سبز(موزه ریاست جمهوری) رفتیم.خاله الهام روزه بود و نیومد.
یه شب هم خاله الهام (دوست خاله جون الهام )مارو شام خونشون دعوت کرد که خیلی خوش گذشت.