ترمهترمه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

ترمه نابم

ورود به خانه

1391/10/14 21:18
نویسنده : مامان اطهر
661 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

ترمه همزبانم دختر نازنینم...

بلاخره به خونه برگشتیم.به خونه ای که سالها عطر وجود تو نازنینمو کم داشت,خونه امنی که بابا مجتبی ستون اونو به لطف خدا بنا کرد و تکیه گاهم شد.نازگلم تو هم با اومدنت این ستون رو محکم تر کردی و عشقمون رو کامل کردی.از خدای مهربون که این خوشبختی رو بهمون هدیه داد ممنونم...به خونه خوش اومدی نازنینم...وقتی وارد خونه شدیم داداش پرویزت !به استقبالمون اومد...خیلی خوشحال بود آخه بعد از5 سال از تنهایی بیرونش  آوردی...!!!    

ترمه خانم 3 ماهه که روی مبل میخوابوندیمش 

 شما وارد سومین ماه زندگیت شده بودی و هنوز شب بیدار بودی.بابا مجتبی اکثر شبها بهت گریپ میکسچر می داد اما افاقه نمیکرد و بابا که میخوابید شما بیدار میشدی و منم برای اینکه بابا بیدار نشه شما رو روی دستم میگردوندم و آروم میکردم.بابا هم صبح که بیدار میشد می گفت:دیشب ترمه خوب خوابیدا!!!و من میخندیدم و میگفتم :آره شما هم خوب خوابیدی...

تازه برگشته بودیم و دوستان و همسایه هامون یکی یکی برای دیدن تو نازنینم میومدن.اولین مهمونامون خاله محدثه و عمو مجید و مهرزاد کوچولو به همراه عمو جواد و خاله سولماز بودن.هیراد کوچولو هنوز تو دل خاله سولماز بود.برای شام اومدن و اون روز شما وروجک اصلا با مامان همکاری نکردی و همش نق زدی.جمعه بود اما بابا براش کار پیش اومد و مجبور شد بره شرکت و من موندم و شما با یه عالمه کار.بعد از تولدت این اولین مهمونی بود که دادیم و من تازه قدر مامان جونو فهمیدم که چقدر برای بچه هاش زحمت کشیده و بچه درک نمیکنه مگر اینکه خودش پدر مادر بشه...   

تقدیم گل به ترمه خانم از طرف مهرزاد جون

 این وضعیت تا پایان 4 ماهگیت ادامه داشت.واکسن 4 ماهگیتو 6/3/91 با بابا مجتبی رفتیم و بهت زدیم.اون روز صبح بابایی خونه موند و دیرتر سر کار رفت و ما رو به خونه بهداشت برد.اولش که قد و وزن و دور سرتو اندازه زدن که خدا رو شکر خیلی خوب بودی و رشدت مناسب بود. بابا پاهاتو گرفت و من دستای کوچولوتو...می خندیدی و خبر نداشتی قراره چی به سرت بیاد.خانم پرستار اول بهت قطره فلج اطفال داد و خوردی و حالا نوبت واکسنها بود...اولیو که زد جیغت بلند شد .من مرتب والعصر میخوندم و آرامشتو از خدا میخواستم.سریع واکسن دوم هم توی اون یکی پات تزریق شد.بابا تو عزیزمو بغل کرد.چشمای قشنگتو بسته بودی و محکم بابایی رو چسبیده بودی.از یه طرف دلم میسوخت که درد داری و از طرفی این صحنه خیلی جالب بود که بابایی رو دو دستی چسبیده بودی و ول نمیکردی...عزیز صبور من..

 چهاردهم اردیبهشت 91 با خاله الهام تلفنی صحبت میکردم,تو عزیزمو روی تخت خودمون خوابونده بودم که یهو دیدم برای اولین بار چرخیدی روی شکمت...نمیدونی چه حالی شدم.از خوشحالی جیغ زدم... 

اون روز فکر نمیکردم که خیلی زود پیشرفت میکنی...یه روز که تو رو روی تخت گذاشته بودم رفتم برات پوشک بیارم که یهو دیدم نیستی...وای فقط خدا میدونه که اون لحطه چه حالی شدم...تو وروجک سه بار چرخیده بودی و پاهات از لبه تخت آویزون بود و با خوشحالی تکونشون میدادی منو میگی هاج و واج...niniweblog.comخیلی خدا بهت رحم کرد.

ترمه 4ماهه ما

 

 

niniweblog.com

  پانزده اردیبهشت هفتمین سالگرد عروسی من و بابا بود و اولین سال بود که تو نازنینم کنارمون بودی.بابا با یه دسته گل خوشکل اومد خونهniniweblog.comو ما رو برای شام به رستوران بوفه لذیذ برد.

تو رو توی کریر خوابوندیم و با جغجغه ات بازی میکردی و اطرافو دید میزدی.niniweblog.com

 

ترمه خانوم در حال تماشای تلویزیون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

عمه مهدخت
25 آذر 91 11:54
فدای تو نازنین صبورم
پرویز لب دریا بوده





مرسی عمه ماهم...آره رفته بوده ماهیگیری برا آبجی ترمه اش...
نرگسی
28 آذر 91 0:45
سلام مامانی .. مرسی که اومدین پیشم .. راستش دلنوشته هام همون پستهای قدیمی هستن که رمزدار هستن .. که به خاطر مشکلی که پیش اومد رمزدارشون کردم و یه مدت هم نمینوشتم و مطلب نمیذاشتم .. که دیدم نمیتونم خیلی عادت کردم به اینجا اینبار شروع کردم با گذاشتن این ایده ها ..
ترمه جون ماشالله خیلی نازه خدا براتون حفظش کنه .. شاد و سلامت باشید ..






سلام نرگس جان.خیلی ممنون که به ما سر سزدین.چشماتون ناز میبینه.@}hr>



عمه مهناز
29 آذر 91 0:19
فداش بشم دخمل ناز و صبورم.انشاله بزرگ میشه هم همزبونتون هم همدل و همراهتون میشه عزیزم


انشالا عمه ناز.دلمون براتون تنگ شده.X
مامان کوثری
6 دی 91 10:55
سلام روز و شبتون خوش
اگر میخواهید واسه نی نی تون تولد تم دار بگیرید و یا جشن دندونی یا هر جشن دیگه ای و یا میخواهید تقویم 92 خیلی شیک با عکس نینی نازتون داشته باشین بیاین پیش ما امیدوارم بتونیم مفید باشیم طراحی های ما تکراری نیستن
http://niniparti.niniweblog.com/


نرگسی
9 دی 91 14:00



ممنون خاله نرگس جونم...

قاصدک
24 شهریور 92 0:43
سلام
عکس بالای وبلاگتون منو مهمون شما کرد ,
از حرف زدن محترمانه و زیباتون با فرزند گلتون خیلی خوشم اومد,امیدوارم همیشه خاطرات خوشی داشته باشین و گل دخترتون زود زود بزرگ بشه



سلام
به خونه خاطرات دخترم خوش اومدید.ممنون از محبتتون.باز هم مهمون ما بشید قاصدک عزیز...
بابا آرین
18 مهر 92 0:32
وبلاگت رو خوندم خیلی قشنگ بود وقت کردی یه سر هم به ما یزن خوش میگذره
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترمه نابم می باشد