ترمه پنج ماهه ما
دختر خوشکلم,ترمه عزیزم
5 خرداد 91 وارد پنجمین ماه از زندگیت شدی قشنگم.عاشق جغجغه هات شده بودی و با تکون دادنشون لذت می بردی.تند تند دست و پا میزدی و دستتو به طرف اشیای دور و برت دراز میکردی.با دقت هر چه تمام به کتاب قصه هات نگاه میکردی.آخه از 4 ماهگی وقتی شبها خوابت نمی برد کتاباتو(کتابایی که عمه مهدخت هدیه داده بود و کتاب پارچه ایت) میاوردم و برات میخوندم.شما هم چشمای قشنگتو از صفحات رنگارنگ کتاب بر نمیداشتی.
لثه هات شروع به سفت شدن کرده بودن و مرتب دستای کوچولوتو تا مچ توی دهانت میکردی.از دستای خودت گذشته دستای من و بابا مجتبی هم در خدمتت بودن...
خیلی شیرین و خانم شده بودی.توی کریر میخوابوندمت و جلوی در آشپزخونه میگذاشتمت.شما هم برای خودت بازی میکردی و منو نگاه میکردی.یه روز که شیر خوردی با عجله تو رو توی کریرت گذاشتم و دسته شو آوردم جلو اما دسته جا نرفته بود.همین که بلندت کردم تا ببرمت جلوی در آشپزخونه یهو با صورت نقش بر زمین شدی...وای نمیدونی چقدر ترسیدم و جیغ کشیدم اما چون فاصلت با زمین زیاد نبود خدا رو شکر چیزیت نشد و یه گریه کوچولو کردی و توی بغلم آروم گرفتی صبورم..
.
یه روز خانم حجازی _خاله شیرین مهربون-همراه موژان جون و علی کوچولو که 1 ماه از شما بزرگتره اومدن پیشمون برای شما یه لباس خوشکل آوردن.دستشون درد نکنه.
آقای طباطبایی و خاله مریم هم یه شب اومدن پیشمون و برای شما یه کیک خوشمزه و پتوی خوشکل آوردن...
.
یه روز هم خانم زیارتی_خاله افسانه مهربون_همراه مریم جون و مسیح جون و خاله معصومه مهربون اومدن دیدنت و برای شما پلاک پارسیان آوردن.ممنون خاله های مهربونم.خانم حاجی زاده هم یه روز دیگه اومدن پیشمون.درسا جون هم به اتفاق بابا و مامان مهربونش اومدن و برات کادو آوردن.
ممنون همسایه های مهربونم...
14 و 15 خرداد که تعطیلی بود بابا جون منصور و مامان پری به اتفاق خاله ناهید و عمو رضا و شادی جون اومدن پیشمون.پانزدهم تولد حضرت علی (ع)و روز پدر بود.اولین سال پدر شدن بابا مجتبی.خیلی خوشحال بودیم وبا اومدن مهمونامون خوشحالیمون دوچندان شد.چند روزی که پیشمون موندن خیلی خوش گذشت.شما هم خیلی دختر خوبی بودی و با مامان همکاری میکردی و آروم بودی!!!البته توی بغل!!شادی جون یه عروسک خوشکل برات هدیه آورده بود و مامان پری هم خرسی خانومو که خیلی دوستش داری.بابا جون منصور هم چک پول داد.دستشون درد نکنه.عمو رضا هم یه لباس چینی خوشکل برات خرید که خیلی بهت میومد. شب تولد حضرت علی به اتفاق مهمونامون برای شام به رستوران بوفه لذیذ رفتیم و شما برای اولین بار توی صندلی نشستی.
یه روز هم رفتیم کنار دریا که چون خیلی گرم بود شما بغل مامان پری توی ماشین نشستی و من و شادی جون ازت عکس انداختیم.
اینم چند تا عکس هنری که من و بابا مجتبی از شما خوشکل خانوم انداختیم...